پسر با صدایی خالی از هرگونه احساسی گفت:
- نفهم نباش...من حرف و یه بار میگم...
+ چشم...
- من که نباید مث رادیو هی بگم...یا روسری تو سر کن یا نکن...من حرف و یه بار میگم...
+ چشم...من که رو حرف شما حرف نمیزنم...
- پس سرت کن...نفهم نباش...
+ چشم...
- ولی یه چیزی بگم؟
+ بله؟
- من دوستت ندارم...
+ نداری؟!
- نه ندارم...
دختر روی پله ها نشست و زار زار گریه کرد...
- بیا چرا گریه می کنی؟ بابا تو چرا امتحان عشقتو پس نمیدی؟ دروغ گفتم
دختر صورتشو با دستاش گرفته بود و هق هق میکرد...
- پاشو بیا عزیزم...به ارواح خاک حجت دوستت دارم...ببخشید
دختر اشک هاش رو پاک کرد و پا شد و گفت:
+ می بخشمت...
رفت نزدیک نرده ها و آروم شروع کردن پچ پچ کردن...
.
صدای نگهبان از بلند گوی تیمارستان منو از اون دنیا کشید بیرون و پرتم کرد به دیوونه خونه ای که توشیم :
"کد ۱۰۰ به بخش ۳ مردان"
من به کجا سفر برم؟!...
ما را در سایت من به کجا سفر برم؟! دنبال می کنید
برچسب : هر بار مرا می نگری میمیرم, نویسنده : anaarkhatoonc بازدید : 239 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 13:47