من به کجا سفر برم؟!

متن مرتبط با «آن من است او نامجو» در سایت من به کجا سفر برم؟! نوشته شده است

فقط یکی به من بگه چرا؟

  •   بابای من هیچکدوم از سختگیری های یه بازنشسته ی ارتش رو نداره... خشک و سفت و مقرراتی هم نیست...آشپزی میکنه در حد بمب... و قربون صدقه ی منم میره اشکش درمیاد... تا این حد... آممااا... یه نظم خاصی در بست, ...ادامه مطلب

  • به رسم اون موقع ها

  •   که تئوری موسیقی هنوز تموم نشده بود... موزیکو دانلود کنید و جنسش، سنش، رنگش، آب و هواش، لوکیشنش، تعداد کاراکترش، توصیف کاراکترش، کلا داستانش رو بگید برام... اون جوری که میبینیدش...   دانلود  , ...ادامه مطلب

  • وقتی بهتر است سرت را ببری بگذاری زیر پایت تا لااقل قدت بلند شود...

  •   روز قبل از شروع ماه صفر بود که پیامش صفحه ی گوشی ام را روشن کرد که صدقه بگذار... میداند آدم متدینی نیستم اما باز هم این ها را یادآور میشود ... میگوید اگر من اذیت نمیشوم اینطور خیالش راحت تر است ... و , ...ادامه مطلب

  • شاید این بار راست باشه ...

  •   از آزمایشگاه که اومدم بیرون، تو حیاط بیمارستان، خانومه گفت :"ببخشید ده هزار تومن میدی تا خونمون برم؟" یه ندارم گفتم و راهمو کشیدمو رفتم... مطمئن بودم دروغ میگه... ولی ته مغزم و احتمالا قلبم تمایل شد, ...ادامه مطلب

  • ح مثل حافظ... نون مثل نامجو

  • همان جا که صدای خفقان گرفته ی سه تارش بند دلم را پاره می کند... همان جا که فریاد می زند "زلف بر باد مده" و روزگارش چون زلف یار پریشان و درهم است... همان جا که از اعماق وجود ناله می کند که "شهره ی شهر مشو" و بیستون بر سر راه است و خبر از شیرین... همان جا که مدهوش و شیدا به التماس می گوید که "می مخور با همه کس" و دلش را سیراب خون می کند... همان جا که از اعماق وجود ناله می کند که "شهره ی شهر مشو" از همان جا تا جنون فاصله ای نیست... , ...ادامه مطلب

  • منِ واقعی

  • مدت ها بود که نارخاتون درونم تمایل داشت تا برای همیشه انگشت میانی اش را به روی دنیا برخیزاند و دایورت را به صورت محض و کاربردی تواما به کار گیرد... گویا در این امر کمی به موفقیت دست یافته است:) , ...ادامه مطلب

  • خون انار گردن پاییز است

  • پاییز در راه است... یکی زرد یکی سرخ...  یکی می خشکد و یکی شکوفه می دهد...  یکی چتر باز می کند و یکی خیس می شود... پاییز در راه است و قبل از خشکاندنم کاش سرخ ترین اناری شوم که زیر باران شکوفه می دهد... ,انار,گردن,پاییز ...ادامه مطلب

  • دو به علاوه هشتاد مساویه یه دنیا عشق

  • بهار و تابستون امسالم پر شد از سفر... پر شد از آدمای جدید... آدمایی که بی توقع فقط میخواستن حالمون خوب باشه... آدمایی که وقتی میگفتن ناراحت نباش و میگفتم باشه میگفتن ممنون...آدمایی که باهم ایرانو زیر پا گذاشتیم... خیرود و فیلبند و ماسال... کاشان و نطنز و نیاسر و همدان... کویر و دریا و دشت... پیاده روی و کوهنوردی... آب بازی و شنا... شب موندن تو کویر و جیپ سواری... پای دماوند بودن شب شهاب بارون ...,علاوه,هشتاد,مساویه ...ادامه مطلب

  • آنا

  • پنجشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۲۲ ق.ظ یعنی خودخواهانه تصمیم بگیری تمامت را ایثار کنی... ۷ ۰ ۹۶/۰۴/۱۵ نار خاتون قابلِ شکافتن نیست؟ #) متوجه نشدم زیاد! پاسخ:الان میشی...:)) درموردِ شخص یا فیلم یا کتاب یا چیزیه؟  پاسخ:یکم دیگههه... مبهم نویسی تا کی نارخاتون ؟ :) پاس, ...ادامه مطلب

  • لبخند خدا و اشک های من

  • با بدترین ذهنیت ممکن وارد بخش جدید شدم... اتاق عمل... نه تایم استراحت نه نشستن نه هیچی... منتظر بودم فاجعه ترین شیفت کاریمو سپری کنم... تقسیم شدیم... من اتاق دوازده جراحی و نمونه برداری از رحم و تعلقاتش... گان و دستکش و کلاه و پوشیدم و آویزون راه افتادم... رسیدم آخراش بود...نمونه ها ارسال شد و پوست, ...ادامه مطلب

  • این تمام نارخاتون است... گوش کنید

  • چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۰۸ ب.ظ طبق روال دفعات قبل حالا که امروزم روز جهانیه موسیقیه قطعه ای رو میذارم که تمام منه و میخوام که سن و جنس و رنگ و دما و کی و کجا و داستانشو بگید... ۶ ۰ ۹۶/۰۳/۳۱ نار خاتون , ...ادامه مطلب

  • اولین دغدغه ی ۹۶:))

  • ساخت دستشویی تو مترو میتونه تبلیغ خوبی برای کاندیدهای ریاست جمهوری باشه حتی... ولی جدی ها...چرا ایستگاه مترو نمازخونه داره ولی دستشویی نه؟! (تلمیح به اون سخن که حین نماز خوندن وقتی دستشویی داری مثل اینه که جام شراب دستته... بیخیال اینم میشیم که منظور از شراب چیه و جام کجاست) همه نماز نمیخونن ولی هم, ...ادامه مطلب

  • علاوه بر تنبور ترکیب پیانو و آکاردئون رو هم میشه قورت داد

  • این پست رو بخونید... بعدم این موزیکو گوش بدین و داستانشو بگین... , ...ادامه مطلب

  • روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا واقعا؟!!

  • سرش رو گذاشت رو پام و خودشو رو صندلی ماشین جمع کرد... نور چراغ های خیابون هر چند ثانیه میفتاد رو صورتش... سرمو چرخوندم دیدم نور رو گونه ی چپش که میفته برق میزنه از خیسی... فین فین کردم و به بهونه آلرژی گفتم مامان که جلو نشسته یه دستمال بهم بده...دستمال دادم بهش بیرونو نگاه کردم که راحت باشه...مچ دس, ...ادامه مطلب

  • و من ...

  • در هر پلکی ... یکبار دیدنت را می بازم ... , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها