بابای من هیچکدوم از سختگیری های یه بازنشسته ی ارتش رو نداره... خشک و سفت و مقرراتی هم نیست...آشپزی میکنه در حد بمب... و قربون صدقه ی منم میره اشکش درمیاد... تا این حد... آممااا... یه نظم خاصی در بست, ...ادامه مطلب
که تئوری موسیقی هنوز تموم نشده بود... موزیکو دانلود کنید و جنسش، سنش، رنگش، آب و هواش، لوکیشنش، تعداد کاراکترش، توصیف کاراکترش، کلا داستانش رو بگید برام... اون جوری که میبینیدش... دانلود , ...ادامه مطلب
روز قبل از شروع ماه صفر بود که پیامش صفحه ی گوشی ام را روشن کرد که صدقه بگذار... میداند آدم متدینی نیستم اما باز هم این ها را یادآور میشود ... میگوید اگر من اذیت نمیشوم اینطور خیالش راحت تر است ... و , ...ادامه مطلب
بعد اون همه انرژی و زحمت و هزینه ی مالی و بیشتر عاطفی الف دیروز صبح با کلی ذوق و خوشحالی رفت خونه... تو بغل مامانش... و شب در اثر پریدن شیر تو گلوش و چند تا نفس کم آوردن از بین رفت... معجزه م با چند قطره از شیره ی وجود مادرش پرپر شد... , ...ادامه مطلب
کلید رو تو قفل چرخوند و منتظر شد برم تو... پشت سرم اومد و در رو از پشت قفل کرد... زبونه ش خراب شده بود بدون قفل بسته نمی موند... شال و کیف م رو کنار کفشام رها کردم و مانتوم رو انداختم رو کاناپه و کنار, ...ادامه مطلب
مدت ها بود که نارخاتون درونم تمایل داشت تا برای همیشه انگشت میانی اش را به روی دنیا برخیزاند و دایورت را به صورت محض و کاربردی تواما به کار گیرد... گویا در این امر کمی به موفقیت دست یافته است:) , ...ادامه مطلب
بهار و تابستون امسالم پر شد از سفر... پر شد از آدمای جدید... آدمایی که بی توقع فقط میخواستن حالمون خوب باشه... آدمایی که وقتی میگفتن ناراحت نباش و میگفتم باشه میگفتن ممنون...آدمایی که باهم ایرانو زیر پا گذاشتیم... خیرود و فیلبند و ماسال... کاشان و نطنز و نیاسر و همدان... کویر و دریا و دشت... پیاده روی و کوهنوردی... آب بازی و شنا... شب موندن تو کویر و جیپ سواری... پای دماوند بودن شب شهاب بارون ...,علاوه,هشتاد,مساویه ...ادامه مطلب
+ آدم هایی که بدجنسی میکنند در حقمون جوری که دو روز خراب میشیم رو همون بار اول کنار بذاریم... اونی که از رو نفهمی اینکارو میکنه بار دوم حتما کنار بذاریم چون انقدر نفهمه که بارها تکرارش کنه... ++ با نامزدش نهار رفته بودن بیرون... غذا تو گلوش گیر کرده بود... گفته آبجی گرسنه ست که نمیتونم بخورم... گرسنه بودم واقعا... +++ امشب با صدای قطار تو دل شب غرق میشم... دارم خاندان رو به نبودنم عادت میدم... , ...ادامه مطلب
با بدترین ذهنیت ممکن وارد بخش جدید شدم... اتاق عمل... نه تایم استراحت نه نشستن نه هیچی... منتظر بودم فاجعه ترین شیفت کاریمو سپری کنم... تقسیم شدیم... من اتاق دوازده جراحی و نمونه برداری از رحم و تعلقاتش... گان و دستکش و کلاه و پوشیدم و آویزون راه افتادم... رسیدم آخراش بود...نمونه ها ارسال شد و پوست, ...ادامه مطلب
امروز تو بیمارستان بودم که وضعیت آماده باش اعلام کردن واسه بیمارستان... بی خبر از همه جا فقط جنگ اومد تو سرم... زانو هام انقدر لرزید که چند دیقه نشستم... تو دو دیقه قد دوسال فکر تو سرم چرخید... از مامان نازلی٬ مادربزرگم گرفته تا دخترعموی پنج ساله م که چه بلایی سرشون میاد... فکرش هم با خاک یکسانم ک, ...ادامه مطلب
واسه این دو تا هیچ وقت تلاش نکنید...زوری خوابیدن... زوری فراموش کردن...درحال حاضر هیچگونه اقدامی در جهت مورد اول انجام نمیشود.. مورد دوم اما در دست تعمیر است...! + به قول جولیک کرم گوش الانم شکنجه گر داریوشه... , ...ادامه مطلب
به نا #امیدی ازین در مرو بزن فالی بود که قرعه ی #دولت به نام ما افتد , ...ادامه مطلب
سرش رو گذاشت رو پام و خودشو رو صندلی ماشین جمع کرد... نور چراغ های خیابون هر چند ثانیه میفتاد رو صورتش... سرمو چرخوندم دیدم نور رو گونه ی چپش که میفته برق میزنه از خیسی... فین فین کردم و به بهونه آلرژی گفتم مامان که جلو نشسته یه دستمال بهم بده...دستمال دادم بهش بیرونو نگاه کردم که راحت باشه...مچ دس, ...ادامه مطلب
در هر پلکی ... یکبار دیدنت را می بازم ... , ...ادامه مطلب
قالب عوض شد...برگرده به حالت قبل...برنگرده...یه چی دیگه شه...چه رنگی شه...خلاصه خودتون تصمیم بگیرید...:) , ...ادامه مطلب