من به کجا سفر برم؟!

متن مرتبط با «پرونده ۳۹» در سایت من به کجا سفر برم؟! نوشته شده است

پرونده -۸

  • غریبه بودن به هرحال...اونم تو محله های اسلامشهر... گفت دخترا تنها نرید داخل خونه ها... یه آقا حتما همراهتون باشه... هوم ویزیت بود... بازدید از منازل و خانواده های مناطق محروم... گفت یه خانواده ست یه پسر یازده ساله ی عقب مونده ذهنی داره بومی همین جا ن... دو نفر قبول کردن رفتن... گفت یه خانواده افغانیه با سه تا بچه خانومش تازه فارغ شده کی میره؟! همه یکم به هم نگاه کردیم... افغانی... نژاد...جبر جغرا, ...ادامه مطلب

  • پرونده -۷... Online

  • پزشک بود... سه ماه بستری...میفهمید چه بلایی سرش آمده و چگونه ذره ذره ی وجودش رو به انزوال است... قرص های اعصابش بیشتر از آسپرین تجویز می شد...  تخت خالی اش را که امروز دیدم یاد آخرین جمله ی دیروزش افتادم:« خدایا چرا منو نمیگیری؟»  , ...ادامه مطلب

  • پرونده -۶

  • سر یه مهمونی یهو دلش پیچ بخوره...فک کنه دلدرد طبیعی خانومانه ست...اما بعد از ده روز درد ساکت نشه...بره دکتر بفرستتش سونوگرافی ببینه توده تخمدان دو طرفه ست...ارجاعش بدن بخش ما تا سونو شکم و لگن انجام بده...بعد بفهمن سرویکس رحم و کلیه راست و کبد درگیر شده...یازده کیلو توی ده دوازده روز کم کنه... بعد بره ماموگرافی جوابش بیاد به هر دوتا برست تا زیر بغل متاستاز داده...هم زمان شیمی درمانی و دیالیز شروع شه...فقطم سی و چند ساله ش باشه با سه تا بچه...همه ی اینا نهایتش تو دو هفته... ببین...وجدانا اون بالا داری چیکار میکنی؟!, ...ادامه مطلب

  • پرونده - ۳

  • با سرعت نور خودمو رسوندم بالا سرش...۴۵ ساله ش میشد...چشماش رفته بود بالا و یه وری افتاده بود رو برانکارد...چندباری تکونش دادم و بلند صداش کردم: "خانوم...!خانوم صدامو میشنوی...؟! خانوم...! "ضربه های آروم زدم بین ابرو هاش و یکم نوک سینه شو فشار دادم...یهو چشماش اومد پایین و نگام کرد گفت :"آی...چته؟!" حرصم گرفت ازش که منو الکی با وجود صف مریضای تریاژ کشونده اورژانس...کاف رو بستم دور دستش که فشارشو بگیرم یهو همسرش اومد...تا اومدم بگم نگران نباشی...د  یهو زبونش رو انداخت بیرون(قشنگ تجسم کنید) زبونشو انداخت بیرون و چشماشو داد بالا و دستاشو از آرنج و پاهاشو از زانو یکم خم کر,پرونده ۳۹,پرونده فساد ۳ هزار میلیاردی,فیلم پرونده ۳۹ ...ادامه مطلب

  • پرونده -۴

  • میشه یه روسری بخرید؟! لطفا!! بهاره ۱۴ سالشه...سبزِسبز...اما از کمر فلج شده...زخم بستر گرفته... میشه یه روسری سبز بخرید؟! خواهرش یه روسپی قهاره...پدر معتادش معلوم نیس کجاست...از مهر باید بره مدرسه چون ویلچر نداره نمیتونه... میشه یه روسری کلفت بخرید که تو خزون سرما نخورید؟! بهاره خزون شده...شکوفه هاش باز نشده پر پر شدن و ریختن...سرما سوزوندتش...ریشه شو زده... میشه از این روسری گل گلی ها بخرید؟! تو پانسیون زنان آسیب میمونه تا مادرش از متروی شوش با یه ساک پر از روسری های سبز گل گلی با یه بسته پوشک بزرگسال برگرده پیشش..., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها