ز .... دل پیر برنا بود!

ساخت وبلاگ

دعوت یه دوست دیده رو برای قایق سواری و بادبادک هوا کردن با سایر دوستان ندیده قبول کردم... زودتر از همه رسیدم طبق معمول و یکم وایسادم کنار دریاچه تا بقیه بیان... دریاچه چیتگر...دومین بار بود که میرفتم و خیلی نمیدونستم چی کجاست...بهم گفتن بیا دم رستوران فلان...از یه خانوم پرسیدم کدوم طرفیه بلد نبود... از کنار دوتا آقای جوون رد شدم و نپرسیدم حس کردم اینجوری بهتره... دوتا بابابزرگ دیدم گفتم خب خوبه از اینا میپرسم... جلو رفتم و سلام دادم و با خوشرویی جواب دادن... پرسیدم رستوران فلان کدوم سمته؟! اونی که کلاه سرش بود یکم نگام کرد و گفت نمیدونم اسم خیابونی چیزی نگفتن؟! گفتم چرا کنار خیابون فلان... باز نگام کرد و گفت نمیدونم... لبخند زدم و گفتم ممنون و راه افتادم... چند قدم دور شدم که صدام زد...برگشتم... گفت تو بد شانس بودی که از ما پرسیدی ولی ما خوش شانس بودیم که یه دختر زیبا ازمون آدرس پرسید... و من:|||| باز لبخند زدم و سر تکون دادم و رفتم...

آخر سر هم یه پسر جوون با اوج حیا و احترام راهنماییم کرد و دوستامو پیدا کردم...

به هم نسلای خودمون بیشتر میشه اعتماد کرد...والا:/

من به کجا سفر برم؟!...
ما را در سایت من به کجا سفر برم؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anaarkhatoonc بازدید : 239 تاريخ : شنبه 27 خرداد 1396 ساعت: 16:16