من به کجا سفر برم؟!

متن مرتبط با «از صدای گذر آب چنان میفهمی» در سایت من به کجا سفر برم؟! نوشته شده است

قصه ها هست ولی طاقت ابرازم نیست

  •   گلو... بوسه گاه... حرا ی نزول عاشقانه ها... مسیل رود خروشان حب... زمین کشت و زرع بغض... آسمان ابرهای خاکستری روزهای سرد... آتشفشان پر جوش شب های درد... صندوقچه ی اسرار مگو... خفقان گاه... قتل گاه...گلو ای قداست تن... ای مفهوم نجابت... ای دخترک سه تار نواز... شور بنواز...  , ...ادامه مطلب

  • همه راز جهان...

  • چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۳ ب.ظ می دانم بی محابا به دریا زدن در دل شب یعنی غرق شدن در راهی بی بازگشت... می دانم اما باز هم به چشمانت خیره می شوم... ۸ ۰ ۹۶/۰۴/۲۸ نار خاتون :)  صرفا جهت تمرین بود؟ یا مخاطب داره؟ :)  پاسخ:مخاطبش شما اصلا:) بح بح و چح چح :)) پاسخ:آقا م, ...ادامه مطلب

  • صدای زندگی

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">, ...ادامه مطلب

  • بخدا میبرم از شهر شما...

  • + آدم هایی که بدجنسی میکنند در حقمون جوری که دو روز خراب میشیم رو همون بار اول کنار بذاریم... اونی که از رو نفهمی اینکارو میکنه بار دوم حتما کنار بذاریم چون انقدر نفهمه که بارها تکرارش کنه... ++ با نامزدش نهار رفته بودن بیرون... غذا تو گلوش گیر کرده بود... گفته آبجی گرسنه ست که نمیتونم بخورم... گرسنه بودم واقعا... +++ امشب با صدای قطار تو دل شب غرق میشم...  دارم خاندان رو به نبودنم عادت میدم... , ...ادامه مطلب

  • مریم از تو مسیح می بارد... ××

  • پله برقی مترو خراب بود...چهارراه ولیعصر... راه افتادم پله هارو با سرعت کمتر از یه خانوم مسن بالا رفتن... نگاه کردم بالا رو ببینم چقدر مونده دیدم یه خانوم با هیکل درشت میاد پایین... عینک نداشتم و جزئیاتو نمیدیدم... وایسادم وسط راه تا نفسم جا بیاد و راه بیفتم که دیدم یه آقا با رژ صورتی و موهای رنگ ک, ...ادامه مطلب

  • شایدم در دیزی رو باز گذاشتن تا گربه بی حیایی کنه...

  • امروز تو بیمارستان بودم که وضعیت آماده باش اعلام کردن واسه بیمارستان... بی خبر از همه جا فقط جنگ اومد تو سرم... زانو هام انقدر لرزید که چند دیقه نشستم... تو دو دیقه قد دوسال فکر تو سرم چرخید... از مامان نازلی٬ مادربزرگم گرفته تا دخترعموی پنج ساله م که چه بلایی سرشون میاد... فکرش هم با خاک یکسانم ک, ...ادامه مطلب

  • می شود با صدای ساز ت مرد...

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">, ...ادامه مطلب

  • ای کوته آستینان تا کی دراز دستی!

  • یک. -اگه نظ.ام رو دوست دارید و میخوایدش رای بدید... + بزرگوار رای ندم ینی حلله؟!   دو. آسون تر از اینم داریم مگه که بین رو.حانی و رئی.سی و قالی.باف هیچکدومو انتخاب نکنیم؟! سه. آشغالای سبزی ای که پشت صحنه موقع مناظره جمع میکنید و دور نریزید بدین من , ...ادامه مطلب

  • بهتر از هیچکاری نکردنه

  • به نا #امیدی ازین در مرو بزن فالی بود که قرعه ی #دولت به نام ما افتد , ...ادامه مطلب

  • جمعه هاتون خوش بگذره:))

  • و باری دیگر جهان شاهد گردهمایی چند شگفت انگیز بود...تصور کنید کوه رفتن یه روانشناس٬ یه محقق منطقه ی خاورمیانه و شمال آفریقا٬ یه مهندس نرم افزار که الان مریض احیا میکنه٬ یه طلبه و یه پرستار چه خواهد شد:)) بهتر از این مگه میشه اصن؟! ماشین ها رو پایین کوه پارک کردیم تا صبحانه رو همونجا شرمنده دست پخت , ...ادامه مطلب

  • از محبت یه سری جان می دهند...

  • وقتی شیطنت میکردم و سینی چای برگشت رو سرم و مادر جیغ زد و از گردن منو میکشید سمت آب سرد که پوست سرم نپزه داشتم از فشار دستش خفه می شدم... وقتی مامان نازلی یه عالم عسل و خرما داد خوردم که جون بگیرم فرداش از کهیر و ورم گلو افتادم تو جا... وقتی عمه منو میبرد حمام و با آب در حد جوش می شست که سرما نخورم قلب منی که تو زمستونم با آب سرد دوش میگیرم وامیستاد و تقریبا بیهوش میومدم بیرون و میگفتن آخی سبک شده خوابیده... خلاصه اینکه با محبت مدل خودتون طرفو خفه نکنید...با تشکر:/ , ...ادامه مطلب

  • از خوشحالی های اربعین...

  • تلفن زنگ زد...آروم از جاش بلند شد و گوشی رو جواب داد - بله؟ - بابا بابا...سلام...بابا از مرز رد شدیم بدون ویزا...بابا امام حسین طلبید رد شدیم... - الهی شکر...الهی شکر...حالتون خوبه؟ کجایید؟ - از مرز همین الان رد شدیم...خوبیم...بابا مهدی باورم نمیشه...رد شدیم بدون ویزا... - بابا جون مراقب خودتون باشید...حواستون به هم باشه بابا جون...التماس دعا - چشم چشم...سلام برسونید...مستقر شدیم خبر میدم بهتون... - باشه عزیزم...امام حسین پشت و پناهتون...خداحافظ  - خداحافظ زنگ زد به راحله... - خانوم خانووووم...مژده بده... - چی شده؟ از بچه ها خبری شده؟ - امیر الان زنگ زد...تونستن از مرز رد شن...راحله امام حسین طلبیدشون... - خداروشکر...چقدر نگران بودم...کجا بودن؟ حالشون خوب بود؟ - ... - مهدی! مهدی! - ... - مهدییییی ! مهدی دیگه از دیروز جواب نمیده...از هیجان سکته کرد , ...ادامه مطلب

  • از صدای گذر آب چنان می فهمم...

  • معلقم...مچ پاهایم را می گیرند...از دنیایم بیرون کشیده می شوم...چقدر ناجوانمردانه سرد است...دستم را می کشد تا خودم را کور نکنم...دیدن این دنیا جرات میخواهد...با ذوق برایم گل سر پروانه ای می خرد...شمع را فوت می کنم...مرا می بوسد و راهی مدرسه می شوم...صدای فریاد پدربزرگ است که چرا شلوارک پوشیده ام...میخواهد پاهایم را ببرد...نه نه...میخواهد پاهایم را ارّه کند...چادرم را سر میکنم...باید زیست شناسی را از بر باشم...اولین بیماری ست که دوام نمی آورد...زیر دستم جان می دهد...قلبم از سینه ام بیرون می پرد...لبخند می زنم...حوا می شوم...می بوسمش...تیر می کشد...وقتش رسیده...فریاد می کشم...از ,از صدای گذر آب چنان میفهمم,از صدای گذر آب چنان میفهمی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها